بسمه تعالی

کاربرد اصطلاح

        اصطلاح چیست؟    

 

      اصطلاح عبارتی است متشکّل از چند کلمه که با هم معنای متفاوتی از معنای جزء جزء کلمات تشکیل دهنده ی آن دارند. به عنوان مثال اصطلاح

"fed up"     به معنی " کسل و بی حوصله" است. در حالیکه معنی fed"" به تنهایی به معنی" خوراند" ( گذشته ی فعل feed"" )

    و up"" به معنی" بالا "می باشد. امّا ترکیب آنها هیچ ربطی به خوراند، خوردن و بالا ندارد. یا مثلا اگر بگویید: in the long run""      

    یعنی"در دراز مدّت – سر آخر" ؛ در این اصطلاح "run" به معنی" دویدن" نمی باشد.

    هر اصطلاح ممکن است معادل مستقیمی در زبانهای دیگر نداشته باشد و اگر معنای تک تک واژه ها ی یک اصطلاح را بدانید، برای فهم کل آن اصطلاح کافی نیست. پس باید اصطلاحها را به صورت عبارتهای مستقل یاد گرفت. گویی کل آن عبارت یک کلمه است. اصطلاح را بیشتر در جوّ دوستانه استفاده می کنند و این امر باعث می شود برخوردها چندان خشک و سرد نباشند. به مثالهای زیر دقّت کنید.

A: I hear you had a pretty rough weekend = شنیدم که آخر هفته ی خیلی سختی داشتید

 B: Yes, we had a bit of a fire at home = آره، خانه ی ما داشت آتش می گرفت

A: What happened? = چه اتّفاقی افتاد؟

B: We went shopping and left a heater on. It short – circuited and started a fire. We arrived in the nick of time to call the fire brigade before it was a real disaster =

  ما خرید رفته بودیم و یک شعله بخاری ( هیتر) را روشن گذاشته بودیم و آن اتّصالی کرد و آتش گرفت و ما درست در آخرین لحظه(سر بزنگاه ) رسیدیم و قبل از اینکه به مصیبتی گرفتار شویم به آتش نشانی زنگ زدیم.

 A: That must have been terrible: آنوقت یک مصیبت بوجود می آمد.

In the nick of time = سر بزنگاه، در آخرین لحظه

 A: Did you hear that Brian is getting married? =   خبر داری که برایان داره ازدواج می کنه؟

B: Who told you that? =  چه کسی اینو بهت گفت؟

A: He did. We were having coffee this morning and out of the blue he said that he is going to marry with Mary, his colleague at bank =

خودش گفت. ما داشتیم امروز صبح قهوه می خوردیم که ناگهان گفت که قراره با مری، همکارش در بانک، ازدواج کنه.

Out of blue = suddenly = ناگهان

 

A: What is bugging Bill? He hasn't been himself lately= بیل از چی دلخوره؟این اواخر اصلا خودش نیست (یه جور دیگه ای شده)

B: I'm not sure, but I think he's still mad about not getting that promotion last month =

مطمئن نیستم، امّا به نظرم هنوز از اینکه نتوانسته ماه گذشته آن ترفیع را بگیرد عصبانی است.

A: I think you've put your finger on it. Just the other day, I heard him complaining that good employees aren't appreciated around here = اوه گل گفتی. همین چند روز پیش شنیدم که گله می کرد و می گفت در این شرکت از کارمندان خوب هیچ قدردانی نمی شود.

Bug (v) = ناراحت کردن، عصبی کردن

Be mad about something = بابت چیزی ناراحت و عصبانی بودن

Get the promotion = ترفیع گرفتن

The other day = چند روز پیش

Complain = گله کردن، شکوه کردن

Employee = کارمند

Appreciate = قدردانی کردن